هواخواهان طالبان در امریکا روایت جدیدی ارائه دادهاند که واشنگتن برای حفظ نفوذ و منافعش جز دو گزینه «براندازی طالبان» و «به رسمیت شناسی» این گروه، انتخاب دیگری در افغانستان ندارد.
تازهترین استدلال هم این است که واشنگتن باید اداره طالبان را به رسمیت بشناسد و با خود ملا هبتالله آخندزاده کار کند تا زمینه تغییر او را در جهت تامین حقوق اساسی بشری و حفظ منافع امریکا فراهم کند.
این روایت نه تنها نادرست که خطرناک است و میتواند افغانها را به حالت کنونی برای مدت طولانی در گرو یک قشر بنیادگرا رها کند. در این مطلب کوشیده میشود که گزینههای امریکا برای تعامل با افغانستان تحت کنترول طالبان بررسی شود.
در این دو سال و اندی که امریکا افغانستان را ترک کرد و نظام جمهوری فروپاشید و طالبان یکجا با سایر گروههای تروریستی خارجی کشور را تصرف کردند، سیاستمداران و نظامیان امریکایی درست مانند سالهای پس از ۲۰۰۱ میلادی استراتژی مشخصی برای افغانستان پس خروج در دست ندارند.
در حالیکه نظامیان امریکایی از آشفتگی پس از بیست سال به شدت سرخورده و پشیماناند، تیم وزارت خارجه در هماهنگی با برخی از کارشناسان افغانستان از جمله مقامهای سابق، طرفدار تعامل و معامله با طالبان هستند چرا که آنرا واقعبینانه میپندارند. تیمهای اداره مرکزی استخبارات امریکا نیز در تماس با برخی از مسئولان نظامی و استخباراتی طالبان ظاهراً بهخاطر مقابله با گروههای تروریستی مانند داعش خراسان همکاری دارند. در این میان، واشنگتن در آستانه انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۴ سرگرم بررسی گزینههایش در مورد افغانستان است، هرچند ممکن است وضعیت کنونی تا پس از انتخابات ادامه یابد.
ولی دستکم شش گزینهای که در اختیار امریکا در قبال افغانستان تحت کنترول طالبان قرار دارد از اهمیت برخوردار است و میتواند بر مسیر سیاسی آینده افغانستان تاثیرگذار باشد.
یک: تعامل مستقیم یا غیرمستقیم با طالبان
جمیز دابنز، نماینده سابق امریکا در افغانستان و از معماران نظام دموکراسی در ۲۰ سال اخیر که نویسنده کتاب «شکست ملتسازی در افغانستان» است، طرحی را برای موسسه رند ارائه داده که حاوی این پیشنهادهاست:
تعامل با طالبان
اگر نتیجه نداد، انزوای طالبان
باز هم اگر نتیجه نداد، دشمنی با طالبان
به گفته دابنز، طالبان در گذشته تروریست بوده و حالا تلاش شود با تعامل نسبی با این گروه از ادامه فعالیت تروریستی آنها جلوگیری گردد چرا که اگر غفلت شود، ممکن است آنها در آینده به فعالیتهای تروریستی خود بازگردند.
به نظر میرسد مجریان سیاست در امریکا ۲۰ ماه بعد از روی کار آمدن طالبان و با تمام سیاستهای ضدحقوق بشری آنها، همچنان روی گزینه تعامل قرار دارند چنانکه جان ساپکو، بازرس ویژه امریکا در امور بازسازی افغانستان، در گزارشش میگوید که واشنگتن در این مدت هشت میلیارد دالر صرف کمک به افغانستان تحت کنترول طالبان کرده که بیش از دو میلیارد آن، علنی و آشکار برای کمکهای انسانی بوده است.
واقعیت این است که با این محاسبه تفاوتی چندانی بین کمک مالی امریکا در زمان جمهوریت با دوره کنونی طالبان به افغانستان وجود ندارد. اما به نظر میرسد که تعامل مستقیم و پشت پرده امریکا در رفتار طالبان تغییرات اساسی نیاورده است. برعکس، ارسال منظم و متواتر پول هفتهوار اعتماد کاذب در میان عمده رهبران تصمیمگیر طالبان به وجود آورده اینکه افغانستان برای امریکا مهم است و واشنگتن در هیچ حالتی نمیتواند کابل را واگذار کند.
دو: حمایت از یک جناح طالبان علیه جناح دیگر
این میتواند برگ بازی امریکا برای اعمال فشار بر طالبان باشد. این طرح نیز در واشنگتن مطرح است که امریکا از حلقات عملگرا و میانهرو طالبان در برابر تندروها حمایت کند. هرچند نویسنده باور زیادی به تقسیمبندی میانگروهی طالبان به تندور و کندرو یا میانهرو و یا عملگرا ندارد، اما این امکان دور از تصور نیست که شماری از اعضای ارشد طالبان با آگاهی از خطرات تندروی و انزوای حلقه اصلی رهبری قندهار، خود را در جامعه جهانی میانهرو و منطقی معرفی کرده باشند. تعامل مرتب طالبان کابلی و انتقاد آنها از دستورها و فرمانهای رهبری نشان میدهد که حداقل یک دیدگاه متفاوت دیگری هم وجود دارد که میتواند امریکا را به تغییر از درون دلگرم کند.
سه: گزینه فشار پاکستان
ارزیابیهای اطلاعاتی نشان میدهد که پاکستان گزینههای مختلفی در اختیار دارد که بوسیله آن، میتواند طالبان را وادار به تغییر کند. از سوی دیگر، امریکا نیز میتواند پاکستان درگیر مصائب فراوان و محتاج را برای اصلاحسازی طالبان، تحت فشار جدی قرار دهد. بسیاری از خانوادههای رهبران طالبان از مولوی کبیر تا مولوی یعقوب همچنان در پاکستان زندگی میکنند و سرمایههای طالبان هنوز در بازارهای پاکستان در گردش است و سیاست خارجی طالبان توسط پاکستان مدیریت میشود. تهدید پاکستان به طالبان جدی است.
چهار: قطع حمایتهای مالی امریکا
منابع اطلاعاتی از درون طالبان میگویند که علاوه بر کمک علنی بشری، حمایتهای مالی دیگر نیز از اداره طالبان صورت میگیرد. براساس این اطلاعات، طالبان با دریافت پولهای هنگفت و محرم از جانب امریکا، وابسته و زمینگیر واشنگتن شدهاند. هرچند امریکا هر نوع کمک مستقیم به طالبان را رد میکند، روابط امریکا و افغانستان پیچیدهتر از کمکهای بشر مینماید و این مورد اسباب نگرانی گروههای ضدطالبان و حتی کشورهای همسایه و منطقه رقیب امریکا شده است، چرا که این برداشت وجود دارد که امریکا با حضور نامریی در حمایت از طالبان و استفاده از این گروه در تحریک ناامنی و تشدید تهدیدات علیه کشورها، بازی خود را ادامه میدهد. بنابرین، وقفه یا تهدید به قطع این کمکها یا تغییر در ماهیت تعامل با این گروه برای طالبان کابوس خواهد بود.
به گفته منابع اطلاعاتی، اگر امریکا برای مدت سه تا شش ماه کمکهای مالی غیرعلنی خود به طالبان را قطع کند، چند تحول احتمالی منفی در ساختار و صفوف طالبان رونما خواهد شد که از جمله میتوان افزایش تنشها و اختلافات درونگروهی، ضعف طالبان در پرداخت معاش ماموران، تمسک به انواع فساد در سطوح مختلف و هرج و مرج بیشتر را متصور بود.
پنج:حمایت از جبهات مقاومت ضدطالبان
حمایت از جبهات مقاومت یک گزینه دیگر برای امریکا است. جبهات مختلف نظامی، سیاسی و مدنی پس از سقوط نظام جمهوری علیه طالبان در داخل و خارج شکل گرفته است اما امریکا از هیچ یک حمایت نکرده است. امریکا حتی حاضر نشده است با رهبران این جبهات مانند احمدمسعود یا یاسین ضیاء یا رهبران سیاسی مانند یونس قانونی و رحمتالله نبیل دیدار کند. آنچه واشنتگن انجام داده است، حفظ فاصله معنادار با این جریانها برای تداوم تعامل با طالبان بوده است. امریکا فقط در حمایت از مقاومت زنان و آموزش و کار آنها بیانیه صادر کرده و دیدارهایی با زنان و جامعه مدنی داشته است که هیچ نوع تاثیر مثبتی در بهبود و تغییر وضعیت برجا نگذاشته است.
شش:تاسیس پایگاه در کشورهای همسایه و حملات نظامی
دیگر گزینه امریکا ایجاد پایگاههای بیشتر در نزدیکی افغانستان و انجام حملات نظامی بدون حضور نظامی در این کشور میباشد. نویسنده باور دارد که شرایط افغانستان و منطقه نسبت به دو سال قبل بسیار تغییر کرده است و طالبان گروه مسئولیتپذیر در راستای جلوگیری از تهدیدات به کشورهای منطقه نیست. دو سال قبل کشورهای همسایه افغانستان میپنداشتند که طالبان از گروههای تروریستی خارجی بهخاطر تحقق جهاد فرامرزیشان حمایت نخواهند کرد. این تصور وجود داشت که از تولید و قاچاق مواد مخدر جلوگیری خواهد شد و نفوذ امریکا در افغانستان از بین خواهد رفت. چنین نشد. پیامدهای سقوط نظام جمهوری نه تنها برای مردم افغانستان که برای کشورهای همسایه و منطقه نیز زیانبار بوده است.
کشورهای منطقه به این نتیجه رسیدهاند که با طالبان نمیتوان کار و به آنها اعتماد کرد. مشکل آب با ایران نمونهای از بیاعتمادی به سیاست طالبان است. کشورهای منطقه فکر میکنند که حمایتهای مالی امریکا و ابهام در روابطش با طالبان سبب بقای این گروه شده است. به نگاه آنها شرایط آماده است که امریکا سیاست خود را در جهت مخالف طالبان هماهنگ کند. برخی کشورهای منطقه به شمول پاکستان آماده خواهند بود که به امریکا پایگاه عملیات هوایی بدهند چرا که پرواز بمب افگنها و طیارات بیسرنشین از کشورهای خلیج فارس تا افغانستان زمانبر و در حدود ۳۰ ساعت خواهد بود. اجازه پایگاه در قلمروی پاکستان و احتمالا اوزبیکستان و یا تاجیکستان در راستای مبارزه علیه رهبران گروههای تروریستی خارجی در افغانستان از جاذبههای شرایط جدید به حساب میآید.
اگر اوضاع به این سمت پیش برود، استفاده از چنین گزینهای رهبران تحریمشده طالبان را به زیرزمینیها رهنمایی خواهد کرد. گروههای تروریستی خارجی حالت پراکنده خواهند داشت و استمرار این وضعیت طالبان را به تمکین و قبول خواستههای جهانی وادار خواهد کرد. در این صورت اعتبار از دست رفته امریکا ناشی از خروج فاجعهبارش نیز جبران و سرانجام اعتماد کشورهای منطقه نسبت به صداقت امریکا در جنگ علیه تروریسم نیز احیا خواهد شد.
بنابرین، مناسبتترین گزینه امریکا نه رسمیت اداره ملا هبتالله آخندزاده که تمرکز بر مثلث قطع کمکهای پنهان، فشار بر پاکستان و حمله به رهبران گروههای تروریستی خارجی در افغانستان میتواند باشد تا طالبان را به تغییر وادار کند. همزمان، تماس نزدیک با رهبران نظامی و سیاسی نسل دوم و سوم جهاد و جمهوریت میتواند گزینه دیگر آینده نظام سیاسی افغانستان باشد.