تا چند ماه پیش که از دیپلوماتهای خارجی در مورد تصمیم کشورشان درباره افغانستان تحت کنترول طالبان پرسیده میشد پاسخشان ناروشن و سهلانگارانه بودند. آنها میگفتند که این خود افغانها هستند که باید سرنوشت خود را تغییر بدهند و انتظار نداشته باشند که جهان دوباره به افغانستان برگردد.
امروز اما پایتختهای جهان اندکی بیشتر درباره افغانستان گفتوگو میکنند. معنادارترین این تماسها پذیرایی چارلس سوم، پادشاه بریتانیا از حامد کرزی، رئیسجمهور سابق افغانستان در لندن بود.
با توجه به اهمیت استراتژیک امنیتی افغانستان، جهان حتی مجبور است با طالبان کار کند.
آنگاه که بحث تعامل دیپلوماتیک یا قطع روابط دیپلوماتیک کشورهای منطقه و جامعه جهانی با اداره طالبان به میان میآید، به انزوا کشاندن مطلق افغانستان منتفی است. دلایلش هم خیلی روشن است. افغانستان تحت کنترول طالبان تهدیدهای بالقوه فراوانی را متوجه جامعه جهانی خواهد کرد. اگر این تهدیدها مهار نشوند، امنیت جهانی به ویژه در منطقه به راحتی به هم خواهد خورد: قاچاق مواد مخدر، حضور بیش از بیست گروه تروریستی در خاک این کشور، فقر کشنده و البته مهاجرت میلیونی دست و گریبان کشورهای منطقه و جهان را خواهد گرفت و این است که جامعه جهانی به دلیل منافع ملی خویش هم که شده، ناچار است با افغانستان تحت تسلط طالبان تعامل داشته باشد. اما منظور از تعامل چیست؟
نوع تعامل قدرتها با افغانستان تحت کنترول طالبان متفاوت است. در حالی که کشورهای منطقه سیاست مذاکره مستقیم را در پیش گرفتهاند، مدیریت سفارتخانههای افغانستان در کشور خود را به طالبان سپرده و در کابل سفیر یا دیپلومات دارند، بازیگران بینالمللی سیاست تعامل غیرمستقیم در پیش گرفته و بر برنامه حمایت بشردوستانه به مردم افغانستان تمرکز کردهاند. سازمان ملل متحد میگوید که از زمان روی کار آمدن طالبان در افغانستان، بیش از دو میلیارد دالر به افغانستان به شکل بستههای نقدی کمک شده است. این کمکها که معمولا به شکل هفته چهل میلیون دالر انجام میشود، به حساب بانک خصوصی برای پرداخت هزینههای امدادرسانی پرداخت میشود اما همه چیز زیر نظارت و در هماهنگی با طالبان است. این حمایت اقتصاد لرزان افغانستان را حفظ کرده و اجازه نداده است که فروپاشد.
از سوی دیگر، همسایگان، قدرتهای منطقه و جامعه جهانی در چارچوب روابطش با حاکمان کابل، از تامین ارتباطات معنادار با نیروهای مخالف طالبان دوری میجویند. هیچ کشور تاثیرگذاری داد و ستد سیاسی یا روابط معناداری با نیروهای مخالف طالبان دست کم تاکنون نداشته است. دلیل آن هم روشن است در عملکرد طالبان نهفته نیست. واقعیت این است که نیروهای دموکراتیک، جریانهای سیاسی و گروههای مخالف طالبان ظرفیتی از خود نشان ندادهاند که ابتدا بتوانند زیر چتر واحد گردهم آیند و بعد روایت جدیدی برای ارائه یک گزینه جایگزین برای طالبان ارائه دهند. مخالفان سیاسی طالبان، تاکنون جز اینکه سهمی از قدرت ببرند، طرح دیگری ندارند.
اما در جهان متکی به عملگرایی طرف اصلی طالبان حاکم است. خواستههای جامعه جهانی و بازیگران منطقه در جغرافیای افغانستان هم در حوزههای مختلف شکل گرفته و نگرانیها هم واقعبینانه است.
بازگشت طالبان به قدرت از نظر امنیتی به نگرانیهای جدی در کشورهای همسایه دامن زده است که میتواند پیامدهای امنیتی و اقتصادی داشته باشد. در منطقه این نگرانی کاملاً مشهود است که افغانستان بار دیگر به پناهگاه امن گروههای تروریستی مانند القاعده مبدل شود که با سوءاستفاده از فرصت به دنبال ریختن برنامهای برای انجام حملات به سایر کشورها باشند.
از نظر اقتصادی هم افغانستان با چالشهای عمدهای رو بهرو است که از جمله نبود زیربنا، سطح بلند فقر و اتکای سنگین به کمکهای خارجی کشور را متزلزل کرده است.
بازگشت طالبان به قدرت به انجماد بخش عمده کمکهای خارجی به افغانستان منجر شده و در حالیکه نگرانیها از تاثیر این کاهش کمکها وجود دارد، خواستههای جدی برای قطع کامل کمکها به افغانستان تحت کنترول طالبان در غرب بیتاثیر نیست. این وضعیت میتواند به مهاجرت گسترده شهروندان افغان به کشورهای همسایه دامن بزند.
از این روست که کشورهای منطقه مانند روسیه، پاکستان، چین، ایران، ترکمنستان، امارات متحده عربی و ترکیه حاضر شدهاند که شماری از دیپلوماتهای طالبان را بپذیرند. همه این کشورها منافع مشروعی در افغانستان دارند و نمیتوانند از آن بیخیال شوند.
اما همه این روابط بر منافع کوتاهمدت بنا شده و برنامهریزی راهبری در کار نیست. این دینامیسم تنها در صورتی تغییر خواهد کرد که یک روایت تازهای یا نیروی سیاسی جدیدی در افغانستان خلق شود. با توجه به سطح بیاعتمادی، بیکفایتی، و انشقاق و شکاف در میان نیروهای سیاسی مخالف طالبان، تغییر بزرگ آنی در ظرف یکی دو سه سال آینده دور از انتظار خواهد بود.
اما از سوی دیگر، طالبان ناکامیهای گستردهای هم در سیاستگذاری داشتهاند. این گروه نتوانسته است انتظارات کشورهای منطقه و بازیگران بینالمللی را در زمینههای مختلف برآورده کند. انتقادات گستردهای از ترکیب حکومت طالبان و رفتار آنها با زنان در پایتخت تقریبا تمام کشورهای جهان وجود دارد. این گروه هیچ برنامه اقتصادی منسجم به جز جمعآوری مالیات و گرفتن هزینههای مختلف از مردم افغانستان روی دست نگرفته است. روابط طالبان با احاد جامعه افغانستان شکننده و مملو از بیاعتمادی و نفرت است. این گروه همزمان، نتوانسته است بخشی از سازمانهای مختلف منطقهای باشد که باز هم باعث شکنندگی نظام طالبان است. کشورها با گروه طالبان فقط براساس روابط دوجانبه تعامل میکنند.
از این رو، جهان حتی اگر بخواهد هم نمیتواند افغانستان را به حال خودش رها کند. افغانستان به مانند دیگ بخاری میماند که هر آن ممکن است، منفجر شود و خطراتش گریبانگیر منطقه و جهان شود.
در واشنگتن بحثها درباره این خطرات بالا گرفته است. اخیراً حسین حقانی، سفیر سابق پاکستان در امریکا در نشست انستیتوت هادسن، گفت که امریکا باید اشتباه خروج از افغانستان را بازنگری کند. به گفته او امریکا با ختم «طولانیترین و پرهزینهترین» جنگ خود به اهدافی که میخواست هنوز دست نیافته است. پیشنهاد این تحلیلگر ارشد این است که امریکا که «کمکهای بشری باید به مردم افغانستان بیاید. اما نه به شیوهای که کنشهای سیاسی را منجمد کند و مسایل سیاسی را تحتالشعاع قرار دهد و نیروهای ظالم را نیرومندتر کند.»
سفیر سابق پاکستان در واشنگتن همچنین با اشاره به بیتوجهی امریکا به تهدیدات تروریسم در دهه ۹۰و در پی آن رخ دادن حمله ۱۱سپتامبر، گفت که وضعیت کنونی او را به یاد روزهای قبل از حمله به برجهای دوقلو در نیویورک میاندازد.