جایگاه افغانستان در سیاست خارجی پاکستان فراتر از یک همسایه است و در صدر اولویت سیاست گذاریهای منطقهای اسلامآباد قرار دارد. بهگونهای که در طول دو دهه گذشته برخلاف نقش نسبتا منفعلانه دیگر کشورهای همسایه، پاکستان دست برتر را در شکل دهی به تحولات اخیر افغانستان داشته است.
اگرچه استراتژی پاکستان برای حضور فعال در افغانستان، شامل طیف متنوعی از اعمال سیاستهای اعلی و ادنی در قبال این همسایه شمالی بوده است، اما گزینه غالب دو دهه گذشته، سیاستهای سخت و نظامی با استفاده از تروریسم فرامرزی و تشدید مخاصمهای دیرپا با دولت کابل بوده است.
اسلام آباد، افغانستان را گرودار منافع و امنیت ملی خود میداند و درصدد است با اعمال نفوذ و سیاستهای مداخله جویانه این منافع را ورای مرزهای خود تضمین کند.
تجربه نشان داد که پاکستان در عمل علاقه چندانی به دولت با ثبات در کابل ندارد و در طول چند دهه گذشته، رد پای پررنگی در بیثباتی افغانستان داشته است.
این نوشته در سه بخش منقطع عوامل خاک، آب و ژئوپالیتیک را به عنوان ابعاد تضمین منافع ملی اسلام آباد در افغانستان تعریف و تشریح میکند.
علی رغم تغییرات گسترده در مفاهیم بینالمللی و منسوخ شدن بعضی از تعاریف سنتی، خاک و منازعات مرزی همچنان و به طور مستحکم، تنیده در مفهوم امنیت ملی کشورهاست. به طوریکه که با وجود باز تعریف اشکال مختلف "جنگ" و حذف نسبی آن از دستور کار ملی و بینالمللی کشورها "جنگ بر سر سرزمین" همچنان پابرجا بوده و تنشهای مرزی یکی از تیترهای ثابت اخبار جهان، خصوصا در جنوب و شرق آسیاست.
تنشهای مرزی میان نپال - هند، تایوان - چین، تبت - چین و پاکستان با کشورهای همسایهاش افغانستان و هند از مصادیق آن است.
این عنصر مناقشه برانگیز و مشروعیتبخشِ دولت "خاک"، چالش همیشه همراه پاکستان از بدو پیدایش تا تبدیل شدن به یکی از پنج قدرت هستهای جهان بوده است؛ به نوعی که کشمکش مرزی پایدار برسر خاک با همسایگان را تبدیل به یک پرونده همیشه باز و یک معضل لاینحل در سیاست خارجی این کشور کرده است و ناتوانی دستگاه دیپلماسی این کشور در تقابل با هند بر سر نواحی مرزی کشمیر منجر به اعمال مکرر دستور العملهای نظامی در سرفصل روابطه دوجانبه با این کشور شده است.
در مورد افغانستان اما، ماهیت تنش متفاوت وبه زعم پاکستان غیرقابل بحث است؛ ادعایی که افغانهای عمدتا پشتون رد میکنند. اما علیرغم کم اهمیت جلوه دادن آن از طرف پاکستان، همچنان در صدر سرفصل روابط دو جانبه دو کشور به طور ضمنی یا صریح مورد نظر است.
پاکستان به طور مشخص دغدغهای و نگرانی در مورد مرز مشترک خود با افغانستان (که مخالفان مرز آن را خط دیورند مینامند) ندارد؛ چرا که این مساله، خصوصا در مجامع بینالمللی حل شده و در نقشه رسمی تمام کشورها خط مرزی بین دو کشور تعیین شده است. طبعا کمتر کشوری تمایل دارد به جغرافیای شکست خوردهترین دولت جهان چند صد کیلومتر مساحتی بیشتر افزوده و چالشهای بیشتری را گریبانگیر سازمانهای بینالمللی از طرف افغانستان کند؛ خصوصا در شرایط فعلی که با فروپاشی دولت مستقر در افغانستان و شکست قطعی دکترینهایی چون مسئولیت حمایت؛ جامعه جهانی با یک بن بست تئوریک در خصوص این معضل پایدار مواجه شده است.
منافع ملی تعریف شده پاکستان در خاک افغانستان فراتر از بعد امنیت و سرزمین بوده و ابعاد گسترده تری را شامل میشود؛ که مهمترین آن اقتصاد و انرژی است. دسترسی پاکستان هستهای به منابع بیشتر انرژی، یکی از اساسیترین ملزومات توسعه روز افزون برای این کشور است. منابع انرژیِ عمدتا دست نخورده کشورهای آسیای میانه از طریق خطوط انتقالی از خاک افغانستان، آسانترین و نزدیکترین راه حصول انرژی را برای پاکستان فراهم میکند.
پروژهای (تاپی) و (KSA 1000) خطوط انتقال گاز مایع و برق بین کشورهای آسیای میانه و جنوبی که با هدف انتقال ۳۳ میلیارد متر مکعب گاز مایع و ۱۳۰۰ مگاوات برق تفاهم و امضا شده است.
این پروژهها از ابعاد اقتصادی و سیاسی برای پاکستان حائز اهمیت ویژه بوده و از جمله دلایلی است که امنیت ملی پاکستان را در خاک افغانستان تعریف میکند.
از سوی دیگر، افغانستان به عنوان یک کشور توسعه نیافته بیش از نود و پنج فیصد اقلام مصرفی مورد نیاز خود را از طریق واردات تامین می نماید و در این بین بیش از دو هزار کیلومتر مرز زمینی مشترک، فرصت دسترسی به بازار سی و پنج میلیونی افغانستان را برای پاکستان فراهم کرده است.
در حالیکه بین دو دولت اسلام آباد و کابل توافقاتی جهت ارتقای تبادلات تجاری به مبلغ ۵ میلیارد دالر تا سال ۲۰۱۵ حاصل شده بود اما به دلیل اختلافات عمدتا سیاسی دو کشور، این رقم به ۸۰۰ میلیون دالر در سال ۲۰۱۹ محدود ماند.
در واقع دولت نسبتا منسجم سابق در افغانستان، فرصت عمده تجارت و توسعه بیشتر اقتصادی را از پاکستان سلب، و ان را در اختیار رقبای منطقهای این کشور، یعنی هند و ایران گذاشت. از این رو و به همین جهات، استقرار دولت با ثبات در کابل منافع ملی پاکستان را تهدید کرده و فقدان یک دولت منسجم در کابل، متضمن امنیت ملی اسلام آباد است.