در سومین سال غصب دولت افغانستان، استراتژی طالبان برای به رسمیت شناختهشدن به عنوان یک «دولت مشروع» و عادی و نه یک «گروه تروریست انتحاری» به نتیجه نرسیده است.
طالبان با وعده احیای ثبات، سرکوب داعش و محو مواد مخدر به امریکا و قدرتهای منطقه، امیدوار بود که به رسمیت شناخته شود. اما، پافشاری کشورهای غربی بر آجندای حقوق بشر و تاکید قدرتهای منطقه بر تشکیل حکومت فراگیر قومی مانع خواست طالبان شده است.
امریکا برخلاف روسیه و چین که از شبهنظامیان آسیای میانه احساس تهدید میکنند، تاکیدی بر مهار و اخراج گروههای تروریستی و شبهنظامی از افغانستان نکرده است. به نظر میرسد که واشنگتن به این قول طالبان در موافقتنامه دوحه اعتماد دارد که این گروه به القاعده و دیگر سازمانهای تروریستی اجازه حمله به منافع امریکا را نمیدهد.
افغانستان تحت حاکمیت طالبان تنها کشوری در جهان است که هیچ دولتی آن را به رسمیت نمیشناسد. حتا قره باغ کوهستانی، منطقه مورد مناقشه میان ارمنستان و آذربایجان و قبرس شمالی، دستکم از سوی ارمنستان و ترکیه به رسمیت شناخته میشوند.
این فقدان مشروعیت بینالمللی به این دلیل نیست که طالبان قدرت را به زور غصب کرده است. بلکه، به این دلیل است که این گروه در فهرست سازمانهای تروریستی شورای امنیت سازمان ملل و بسیاری از قدرتهای دیگر از جمله روسیه قرار دارد. همچنین، این گروه ابتداییترین هنجارهای بینالمللی مانند رعایت حق آموزش زنان را نادیده گرفته است.
قدرتهای عمده از به رسمیتشناختن همچون ابزاری برای تغییر رفتار طالبان استفاده میکنند. تعامل با گروهی خشن و بدوی که حقوق و هنجارهای اساسی نظام بینالمللی مانند حق آموزش زنان را نادیده میگیرند، برای دولتهای غربی دشوار است. این دولتها این تعامل را به دشواری میتوانند برای رایدهندگان و احزاب سیاسی فرصتطلب اپوزیسیون توجیه کنند.
با اینحال، به نظر میرسد طالبان خیلی امیدوار است که فقدان مشروعیت بینالمللی معضلی زودگذر باشد. این گروه سعی کرده است تصویرش را از یک سازمان تروریستی و انتحاری به یک دولت عادی ملیگرای بیطرف و خواهان روابط حسنه با تمام کشورها از جمله دشمن خونینش ایالات متحده، تغییر دهد.
خشوبش ملاها و دیپلوماتهای غربی
دیدارهای طالبان با دیپلوماتهای غربی در قطر و کابل و دعوت از این گروه در نشست سازمان ملل در دوحه، این سوال را به وجود آورده است که مشروعیت نداشتن طالبان چه معنایی دارد؟
رفتار مقامها و دیپلوماتهای خارجی نشان میدهد که کشورها با طالبان به عنوان تنها قدرت حاکم برخورد میکنند. سراج الدین حقانی، تروریست سرشناس با محمد بن زاید آلنهیان، رئیس دولت امارات متحده عربی، در کاخ الشطی در ابوظبی دیدار کرد.
به نظر میرسد که استراتژی عادیسازی طالبان، دستکم از فشارهای بیشتر بر این گروه کاسته است. ایالات متحده با این که میداند طالبان از میلیونها دالر کمک مالی بشردوستانهاش به افغانستان سوءاستفاده میکند، ولی در سیاست کمک مالی خود تغییری نیاورده است.
ایالات متحده و قدرتهای غربی دیگر از دادوستد سیاسی شماری از کشورهای منطقه با طالبان انتقاد نمیکنند. چین و روسیه با این که طالبان را به رسمیت نشناختهاند، اما روابط خود را با آن گسترش دادهاند. حتا کشورهای کوچکتر به خصوص آنانی که از حمایت روسیه برخوردار اند، نیز از این الگو پیروی میکنند.
منافع ناخواسته
احتمالاً، علت این رفتار این است که امریکا و اروپا مایل اند طالبان روند استحاله از یک گروه تروریستی به یک دولت عادی مستحکم را بپیماید. زیرا، طالبان با کنترول افغانستان و سرکوب داعش منافع امنیتی کشورهای غربی، به ویژه امریکا را تامین میکنند. افغانستان بیثبات مولد بحرانهای چندگانه امنیتی و بشری است که کشورهای غربی را به دردسر میاندازد.
تصویر افغانستان گرسنه و دچار بحران انسانی، ناکامی پروژه دولتسازی غرب در افغانستان و عراق را برجسته تر میکند. راه افتادن موج مهاجرت انسانهای ناامید و گرسنه از افغانستان، به بحران سیاسی ناشی از واکنش نیروهای دستراستی به پذیرش پناهندگان در اروپا، بیشتر دامن میزند.
طالبان و قدرتهای عمده جهان به تفاهم تاریخیای دست یافتهاند که پیش از آن کمتر گروه حاکم در افغانستان در تاریخ معاصر از آن برخوردار بوده است. امریکا، چین، روسیه و دیگر کشورهای بر موجودیت رژیم مستحکمی که افغانستان مملو از آشوب داخلی را کنترول بتواند، تفاهم نظر دارند. از این منظر، پوتین و شیجین پینگ همان قدر نگاه مثبت به طالبان دارند که جو بایدن.
در عین حال، رقابت قدرتهای بزرگ در تفاهم بینالمللی روی منزوی کردن طالبان شکاف ایجاد کرده است. این شکاف تبدیل به فرصتی برای طالبان شده که از آن برای گسترش روابط خود با قدرتهای منطقه مانند روسیه و چین استفاده کنند و تا حدی انزوای خود در میان کشورهای غربی را جبران کنند.
مخالفان طالبان، به ویژه زنان، فشار بر دولتهای غربی برای به رسمیت نشناختن طالبان را به طور موثری حفظ کردهاند. جامعه مدنی افغانستان، به ویژه کنشگران زن، متحدان قوی در جامعه مدنی غربی دارند که با عادیسازی روابط طالبان امریکا و اروپا مخالف اند و در آن مانع جدی ایجاد کردهاند.
نیروهای سیاسیای که پس از سقوط کابل، به کشورهای غربی و منطقه پناهنده شدهاند، نقش موثری در بازداشتن دولتها از روابط عادی با طالبان ندارند. زیرا، یکی، به علت مشارکت در دولت پیشین مشروعیت و اعتبارشان به شدت صدمه دیده است. دوم، مقاومت نظامی و سیاسی آنان هنوز بدیل صلحآمیز برای طالبان نیست.
در حالیکه مخالفان سیاسی و مدنی طالبان بر براندازی رژیم طالبان تاکید دارند، کشورها از بیم بیثباتی و جنگ دیگر در افغانستان، روابط کژدار و مریز با طالبان فعلا ادامه میدهند.