پس از حمله انتحاری به مرکز آموزشی کاج، در غرب کابل، توفان توییتری «نسلکشی هزارهها را متوقف کنید» راه افتاد و شمار توییتها با هشتگ (StopHazaraGenocide#) از مرز یک میلیون گذشت. در حمله روز جمعه ۸ میزان، دست کم ۵۳ نفر، عمدتاً دانشآموزان دختر کشته و ۱۱۰ نفر دیگر زخمی شدند.
اکثر قربانیان، دختران نوجوان از قوم هزاره بودند. قبلا نیز چندین بار هزارهها مورد حملات مشابه قرار گرفتهاند؛ سال گذشته در نتیجه حمله به مکتب سیدالشهدا دردشت برچی، بیش از ۶۰ دانشآموز که بیشترشان دختران هزاره بودند کشته شدند و دهها نفر دیگر هم زخمی شدند.
آیا حملاتی از این دست، به ویژه آنجا که کودکان خردسال و دانشآموزان هدف قرار میگیرند، متفاوت از دیگر حملات در افغانستان است؟ آیا بر اساس پیمانهای بینالمللی و قوانین جنگی، این کشتارها میتواند مصداق واضح «نسلکشی» باشد؟
دو اصطلاح مهم «نسلکشی» (Genocide) و«جنایت علیه بشریت» (Crimes against humanity) در سال ۱۹۴۳ توسط رافائل لمکین، حقوقدان یهودی پولندی بهکار برده شد. هر کدام در جایگاه خاص به کار میرود و در برابر قانون نیازمند اسناد و مدارک مختص بهخود است. فیلیپ ساندز، یکی از معتبرترین پژوهشگران نسلکشی و ارتکاب جرایم علیه بشریت، کتابی دارد به نام ایست وست استریت که به بازتر شدن قضیه و درک بهتر ماجرا کمک میکند. آقای ساندز استاد حقوق و مدیر مرکز دادگاههای بینالمللی در کالج دانشگاهی لندن است که تاکنون شانزده کتاب درباره قوانین بینالمللی نوشته است.
آقای ساندز میگوید نسلکشی درباره کشتار گروهی، و جنایت علیه بشریت درباره کشتار افراد به کار میرود. معنای نسلکشی و کاربرد مناسب آن برای پیگیری مسائل جنگی در دادگاههای رسمی، در همین جایگاه قابل بررسی است.
او میگوید: برای اینکه بدانیم کدام کشتار نسلکشی است و کدامیک جنایت علیه بشریت، باید به قصد عاملان کشتار توجه کنیم. مطابق کنوانسیون جلوگیری از نسلکشی و مجازات آن که توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد تصویب شده، کشتاری که با قصد از بین بردن کامل یا بخش از یک گروه خاص قومی، نژادی و مذهبی انجام شود، نسلکشی است. ثبت یک جنایت به عنوان نسلکشی هم نیاز به چنین ثبوتی دارد تا نشان دهد که گروهی از مردم فقط بهخاطر وابستگی به یک قوم، نژاد و مذهب خاص هدف حمله قرار گرفتهاند. اما جنایت علیه بشریت درباره کشتار افراد است. اگر کسانی دست به کشتار افراد غیرنظامی بزنند و قصد و نیتی برای نابودی کلیت یا بخشی از گروه خاص قومی، نژادی و مذهبی نداشته باشند، این کار «جنایت علیه بشریت» است.
مثال سوریه
اثبات نسلکشی وابسته به عدد و آمار کشتهشدگان نیست. ممکن است هزاران غیرنظامی توسط فرد یا افرادی کشته شوند، اما اینکار، بر اساس تعاریف موجود مصداق نسلکشی نباشد. ممکن است تعداد کمتر آدمها کشته شوند اما نیت عاملان کشتار، از بین بردن کلیت یا بخشی از یک قوم و نژاد خاص باشد؛ در آن صورت، این عمل نسلکشی محسوب میشود. به عنوان مثال، بشار اسد شاید دهها هزار سوری را کشته باشد اما نمیتوان گفت نسلکشی کرده است. چون افراد وابسته به گروههای مختلف قومی و نژادی و مذهبی را هدف قرار داده و قصد از بین بردن کلیت یا بخشی یک گروه خاص قومی و نژادی را نداشته است.
همچنین طی سالهای گذشته حملات زیادی در افغانستان، غیرنظامیان را هدف قرار داده که در آنها افراد از اقوام، مذاهب و تعلقات فرهنگی مختلف، از جمله هزارهها، کشته شدهاند. این نوع حملات در چارچوب جنایت علیه بشریت قابل بررسی است. اما حمله به کودکان هزاره که بیشترشان زیر سناند مطابق قوانین بینالمللی، در چارچوب جرایم نسلکشی قابل مطالعه و بررسی است.
ناظران و کسانی که قائل به وقوع نسلکشی علیه هزارهها در افغانستاناند، باور دارند که شواهد و جزئیات نوع حملات نشان میدهد که این کودکان بهخاطر شیعه و هزاره بودن هدف قرار گرفتهاند. استدلال کسانی که برای به رسمیت شناختن «نسلکشی هزارهها» توسط جامعه جهانی دادخواهی میکنند این است که نیت و اراده عاملان این حملات از بین بردن یک گروه قومی خاص است؛ بنابراین به باور این ناظران، حملات به هزارهها مصداق عینی نسلکشی در قوانین بینالمللی است.
تجربه رواندا
اما پذیرش نسلکشی توسط سازمانهای بینالمللی، آسان نیست. یکی از نمونههای بارز آن، نسلکشی قوم هوتو در روندا است که در سال ۱۹۹۴روی داد. سازمان ملل در آغاز، این کشتار را به عنوان نسلکشی نپذیرفت اما فشارهای جامعهمدنی، رسانهها و سازمانهای حقوقبشری سبب شد که نسلکشی رواندا توسط مللمتحد به رسمیت شناخته شود و حتی باعث تغییرات در ساختار این سازمان شود.
بنابراین، دادخواهی برای به رسمیت شناختن «نسلکشی هزارهها» زمانگیر و پر پیچ و خم خواهد بود. برخی ناظران و فعالان حقوق بشری باور دارند که در آغاز نیازمند این است خود مردم افغانستان تفاوت حملات به هزارهها از دیگر حملات را درک کنند و بپذیرند؛ آنگاه به منظور مستندسازی «نسلکشی»، نیاز است تا اعضای جامعه مدنی و نهادهای حقوقبشری اسناد و مدارک لازم را برای مطالعه و ارزیابی حقوقی و فنی این موضوع فراهم کنند.
نسلکشی اما تنها به کشتار یک قوم خاص محدود نمیشود. زیان روحی و روانی، نابودی سیستماتیک نمادهای فرهنگی، و کوچ دادن و جابجاییهای اجباری و جلوگیری از تولد فرزند یک گروه ویژه قومی نیز مصداقهای نسلکشی حساب میشوند.
بهتازگی گریگوری استانتون، پژوهشگر و بنیانگذار دیدهبان نسلکشی در گفتگو با افغانستان اینترنشنال در خصوص کشتار هزارهها در افغانستان گفت که انگیزههای مذهبی گروههایی چون طالبان و داعش موجب بروز این کشتار شده است.
به باور این پژوهشگر، پیشینه کشتار هزارهها به قرنها پیش باز میگردد.